جدول جو
جدول جو

معنی سرشاخ شدن - جستجوی لغت در جدول جو

سرشاخ شدن
در ورزش کشتی گلاویز شدن دو کشتی گیر در آغاز کشتی، زورآزمایی دو کشتی گیر با هم بی آنکه یکدیگر را زمین بزنند
تصویری از سرشاخ شدن
تصویر سرشاخ شدن
فرهنگ فارسی عمید
سرشاخ شدن
(زَ دَ)
گلاویز شدن دو گاو با هم و بند کردن شاخهای خود به یکدیگر، گلاویز شدن دو کشتی گیر در آغاز کشتی، مجازاً، به پر وپای کسی پیچیدن. پرخاش کردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
سرشاخ شدن
گلاویز شدن دو گاو با هم و بند کردن شاخهای خود به یکدیگر، (کشتی) گلاویز شدن دو کشتی گیر در آغاز کشتی، بپر و پای کسی پیچیدن پر خاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سرشاخ شدن
((~. شُ دَ))
گلاویز شدن، درگیر شدن
تصویری از سرشاخ شدن
تصویر سرشاخ شدن
فرهنگ فارسی معین
سرشاخ شدن
گلاویزشدن، زورآزمایی کردن، مبارزه کردن، جنگیدن (دو گاو) ، درگیر شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سربار شدن
تصویر سربار شدن
باعث زحمت شدن، بر خرج و زحمت و محنت کسی افزودن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ بَ تَ)
اتساع. (مصادر اللغۀ زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج). انفساح. اندماج. (تاج المصادر بیهقی) ، آسان شدن کار:
بر اهل خراسان فراخ شد کار
امروز که ابلیس میزبان است.
ناصرخسرو.
رجوع به فراخ شود
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ اُ دَ)
رخنه یافتن. شکافته شدن:
سوراخ شده ست سد یأجوج
یک چند حذر کن ای برادر.
ناصرخسرو.
- سوراخ شدن در آسمان و سقف آسمان، حادثۀ بزرگ اتفاق افتادن. (آنندراج) :
هیچ سوراخی نخواهدگشت سقف آسمان
گرسری گاهی ز جیب شادمانی سر کنم.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ شُ دَ)
اندک به حال آمدن از بیماری و قوت رفتاری و دست و پای حرکت بهم رساندن، چنانکه گویند اندکی سرپا شده ام. (آنندراج) ، ایستادن
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
قرمز شدن چهره شخصی، غضبناک گردیدن، خجالت کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ شدن
تصویر فراخ شدن
گشاده شدن اتساع، آسان شدن کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوراخ شدن
تصویر سوراخ شدن
رخنه دار شدن دارای منفذ گشتن، شکاف برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سربار شدن
تصویر سربار شدن
مخارج خود را بگردن دیگری انداختن، موجب زحمت دیگران گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
((سُ شُ دَ))
کنایه از خشمگین شدن، شرمسار شدن
فرهنگ فارسی معین
مزاحم شدن، زحمت دادن، طفیلی شدن، تلپ شدن، تحمیل شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
Blush
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
rougir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
शरमाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
หน้าแดง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
kujawa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
顔を赤らめる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
להסמיק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
얼굴이 빨개지다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
memerah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
erröten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
blozen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
sonrojarse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
arrossire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
corar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
脸红
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
rumienić się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
червоніти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
краснеть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
লজ্জায় লাল হওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی